محرم 94
امسال هم مثل سال پیش با شروع ماه محرم شبها با مامان و باباجون میرم هیات برای زنجیرزنی. یه زنجیر کوچیک هم بابا جون برام گرفته که با خودم میبرم. دیروز هم مراسم شیرخوارگان حسینی بود اگرچه من دیگه بزرگ شدم اما چون از چند شب پیش تبلیغ و پوستراشو تو سطح شهر و تلویزیون میدیدم و میگفتم که چیه مامان هم با مامان جون منو بردن . امسال یه بلوز مشکی هم مامان جون برای منو و ارمغان گرفته که دیروز پوشیدمش. اونجا هم فقط دنبال بچه ها بودم و به مامان میگفتم من برم با بچه ها بازی کنم و مامان هم اجازه میداد. نکته ای که هست و باعث نگرانی مامان میشه اینه که من دقیقا نمیدونم که بعضی بچه ها دارن منو اذیت میکنن مثلا دیروز یه پسره داشت منو میزد ولی من فکر میکردم که دار...
نویسنده :
مهرسا
10:02